علی سان من

بدون عنوان

من هنوز با علی سان در مورد مدره رفتن مشکل دارم.  مخصوصا روزهایی که املا داره یا قرآن. هفته پیش دوشنبه املا داشت شب هم تمرین نکرد. صبح نمی تونست بره مدرسه نشسته بود تو ماشین و طبق معمول بغض کرده بود.  آقا شیره خونه جلوی مدرسه یه موش کوچولوی نازه که دل مامانشو کباب می کنه. منم چون ساعت اول مهارتهای زندگی داشتن چیزی نگفتم. دفتر املاشو درآورد گذاشت روپاهاش و به زور هر چی می گفتم می نوشت(دفتر رو نمی تونست روی پاهاش درست نگه داره) یک صفحه املا گفتم نوشته باز میگفت مامان نگرانم بازم بگو. خلاصه بعد از 45 دقیقه که کمی استرسش کم شد رفتیم تو مدرسه. آقا معلمشون تو دفتر نشسته بود اونو دیده زده زیر گریه. آقا من هیچی یاد نمیگیرم. آ...
1 دی 1394
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به علی سان من می باشد